
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۵۴۳
۱
از احد احمد آشکارا شد
هم به احمد احد هویدا شد
۲
در شهادت احد کمر بربست
میم احمد ز غیب پیدا شد
۳
آن یکی در عدد ظهوری کرد
صد عدد از یکی مهیا شد
۴
قطره و بحر و جو همه آبند
ما نگوئیم قطره دریا شد
۵
موج بحریم و عین ما آب است
نتوان گفت ما که از ما شد
۶
آفتاب وجود رو بنمود
ذرهٔ کاینات در وا شد
۷
آمد و شد حقیقتاً خود نیست
به مجاز است کآمد و یا شد
۸
خم می خوش خوشی به جوش آمد
راز سر بسته آشکارا شد
۹
نعمت الله پرده را برداشت
مشکلاتی که بود حل واشد
تصاویر و صوت

نظرات