
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۵۵۴
۱
مه ز برج شرف چو طالع شد
جامع صورتین واقع شد
۲
چون جمالش در آینه بنمود
نام آئینه کون جامع شد
۳
این عجب بین که واضع اشیاء
هم به موضوع خویش واقع شد
۴
هر که بی جام می دمی دم زد
حیف از آن دم زدن که ضایع شد
۵
همت ما محیط می جوید
مکنش عیب اگرچه طالع شد
۶
یار ما نیست آنکه چون زاهد
به خیالی ز دوست قانع شد
۷
نعمت الله چو در سخن آمد
روح قدسی رسید و سامع شد
نظرات