
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۵۷۶
۱
دلبر سرمست ما عزمی به دریا میکند
منع نتوان کردنش چون میل مأوا میکند
۲
چشم ما پر آب کرده خوش نشسته در نظر
این عنایت بین که او با دیدهٔ ما میکند
۳
آفتاب حسن او هرجا که بنماید جمال
هرچه آن پنهان بود چون نور پیدا میکند
۴
چشم مردم دیدهٔ ما روشن است از نور او
این نظر صاحبنظر با چشم بینا میکند
۵
در خرابات مغان مست خراب افتادهایم
هرکه دارد دولتی رغبت به آنجا میکند
۶
کار دل از عشق بالایی چنین بالا گرفت
لاجرم جان عزیزان قصد بالا میکند
۷
پادشاه است او و سید بندهٔ فرمان او
دلخوشست ارچه جفای جان شیدا میکند
تصاویر و صوت

نظرات