
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۵۸۱
۱
چه خوش چشمی که نور او به نور روی او بیند
چو نور روی او باشد همه چیزی نکو بیند
۲
کسی کو را به خود بیند کجا من عارفش خوانم
من آن کس عارفش خوانم که نور او به او بیند
۳
بود این رشتهٔ یک تو ولی احول دو تو یابد
چو گم کردست سر رشته از آن یک تو دو تو بیند
۴
کسی کو مست شد از می چه داند جام و پیمانه
مگر رندی بود سرخوش که می نوشد سبو بیند
۵
اگر آئینهٔ روشن محبی در نظر آرد
خود و محبوب در یک جا نشسته روبرو بیند
۶
نبیند چشم دریا بین به غیر از عین ما دیگر
اگر سرچمه ای یابد و گر در آب جو بیند
۷
خیالی گر پزد شخصی که سید غیر او دیده
بگو چون نیست غیر او نگوئی غیر چو بیند
تصاویر و صوت

نظرات