
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۵۸۴
۱
دل باز عزم کعبهٔ مقصود می کند
جانم سجود حضرت معبود می کند
۲
عود دلم در آتش عشقش روان بسوخت
عیبم مکن اگر نفسم دود می کند
۳
خوش آتشی و عود خوشی سوختم سوختی
این لطف او نگر که چه با عود می کند
۴
آن کس که می خرد غم عشقش به کاینات
نیکو تجارتی و خوشی سود می کند
۵
رندی که می رود به خرابات عاشقان
با او برو که میل به بهبود می کند
۶
او آفتاب عالم و ما سایه بان او
چندان غریب نیست اگر جود می کند
۷
سید به جود بنده معدوم خویش را
می بخشدش وجودی و موجود می کند
نظرات