
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۵۹۶
۱
مرغ زیرک بین که یاهو می زند
روز و شب با اوست کو کو می زند
۲
ذهن تیرانداز ما بر هر نشان
می شکافد مو و بر مو می زند
۳
در خرابات مغان سلطان عشق
خیمهٔ دولت به هر سو می زند
۴
باش یک رو در طریق او که او
بوسه ها بر روی یک رو می زند
۵
شهر دل را شه عمارت می کند
سنجقش بر برج و بارو می زند
۶
می نوازد مطرب عشاق ساز
ساز چون نیکوست نیکو م یزند
۷
نعمت الله رند سرمستی بود
ساغر می شادی او می زند
تصاویر و صوت

نظرات