
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۶۱۵
۱
نور با نور خوش در آویزد
آب با آب خوش درآمیزد
۲
موج با بحر چون یگانه شود
این دوئی از میانه برخیزد
۳
چشم مستش که فتنه انگیز است
هر زمان فتنه ای برانگیزد
۴
مژهٔ شعر تیز من شب و روز
خاک درگاه یار می بیزد
۵
عقل با عشق گفتگو نکند
بنده با پادشاه نستیزد
۶
ساقی مست هر نفس جامی
گیرد و بر سرم فرو ریزد
۷
سیدم زلف را چو بگشاید
عالمی دل در او درآویزد
تصاویر و صوت

نظرات