شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۶۱۸

۱

آتشی در دل است و جان سوزد

دل چنین سوخت جان چه سان سوزد

۲

عشق او آتشی است جان سوزی

رشتهٔ شمع جان از آن سوزد

۳

گوئیا عود مجمر عشقم

که مرا خوش در این میان سوزد

۴

آتش عشق چون بر افروزد

عالمی را به یک زمان سوزد

۵

آه دل سوز عاشقان بشنو

تا تو را دل به عاشقان سوزد

۶

بر جگر داغ عشق او دارم

دلم از بهر این نشان سوزد

۷

نام غیرش چو بر زبان آرم

آتش غیرتش زبان سوزد

۸

سخن گرم من روان می خوان

که دل سوخته را روان سوزد

۹

نعمت الله اگر چنین نالد

نفسش جملهٔ جهان سوزد

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۲۲۳

نظرات