
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۶۳
۱
نعمت الله است دایم با خدا
نعمت از الله کی باشد جدا
۲
در دل و دیده ندیدم جز یکی
گرچه گردیدم بسی در دو سرا
۳
میل ساحل کی کند بحری چو شد
غرقه در دریای بی پایان ما
۴
ما نوا از بی نوائی یافتیم
گر نوا جوئی بجو از بینوا
۵
از خدا بیگانه ای دیدیم نه
هر که باشد هست با او آشنا
۶
سروری خواهی برآ بر دار عشق
کز سردار فنا یابی بقا
۷
سید سرمست اگر جوئی حریف
خیز مستانه به میخانه درآ
تصاویر و صوت

نظرات