شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۶۳۷

۱

گر ز چین سنبل زلفت صبا بوئی برد

نافهٔ مشک ختن گیرد به هر سوئی برد

۲

دل به دست باد خواهم داد هر چه باد باد

لیکن آن بادی که از خاک درت بوئی برد

۳

خاک آن بادم که ما را در هوای عشق تو

ذره ذره گرد گرداند به هر کوئی برد

۴

گر نه کفر زلف تو بر روی ایمان چیره شد

از چه رو رومی جمالی جور هندوئی برد

۵

در ختن با زلف تو گر دم زند مشک ختا

چین زلفت آبروی او به یک موئی برد

۶

دل ببردی از برم جان می‌بری خوش می‌کنی

ای خوشا وقت دل و جانی که خوشخوئی برد

۷

سید ار باری برد در عشق تو بار تو است

زان‌که خوش باشد که یاری بار مهروئی برد

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۲۶۹

نظرات