
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۶۴۷
۱
کردگار از کرم عیانم کرد
واقف از حال این و آنم کرد
۲
من چو بی نام و بی نشان بودم
بی نشانی مرا نشانم کرد
۳
به تجلی ظاهر و باطن
گاه پیدا و گه نهانم کرد
۴
در دل آمد به جای جان بنشست
رحمتی خوش به جای جانم کرد
۵
می خمخانه را به من بخشید
ساقی مست عاشقانم کرد
۶
تا شوم رهبر همه رندان
رهنمودم به رهروانم کرد
۷
شرح علم بدیع او خواندم
این معانی از آن بیانم کرد
۸
چون ز هستی خود فنا گشتم
باقی ملک جاودانم کرد
۹
نعمت الله به من عطا فرمود
رازق زرق بندگانم کرد
نظرات