
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۶۵۳
۱
این که گوئی نعمت الله جان سپرد
جان سپرد و جان با ایمان سپرد
۲
جان به جانان دل به دلبر داد و رفت
جان از این خوشتر دگر نتوان سپرد
۳
در هوای گلستان عشق او
جان چو غنچه با لب خندان سپرد
۴
بندگی کرد او به صدق دل تمام
ظاهر و باطن به آن سلطان سپرد
۵
بود میخانه سبیل خدمتش
رفت و آن منصب به این و آن سپرد
۶
جان امانت بود با وی مدتی
خوش امینانه به آن جانان سپرد
۷
دیگری گر جان به دشواری بداد
سید سرمست ما آسان سپرد
نظرات