
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۶۷۸
۱
هر کسی را عنایتی فرمود
این عنایت همه به ما بنمود
۲
تا ببیند به نور خود خود را
چشم خود هم به روی ما بگشود
۳
طینت ما ز خاک میخانه است
میل ما جز به می نخواهد بود
۴
هر که آمد به خلوت دل ما
در بهشت آمد و خوشی آسود
۵
آتش عشق سوخت عود دلم
خوش بود آتشی چنین بی دود
۶
آینه هم ز جود پیدا شد
دل خود را هم او ز خود بربود
۷
از سر ذوق گفته ام سخنی
به ازین گفتهٔ دگر که شنود
۸
چون وجود است هرچه می یابم
غیر او نیست در جهان موجود
۹
می و جام و حریف و ساقی اوست
نعمت الله این چنین فرمود
تصاویر و صوت

نظرات