شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۶۸۴

۱

هرچه امکان لطف و رحمت بود

حضرت او به ما عطا فرمود

۲

هر کسی را قراضه ای بخشید

در گنجینه را به ما بگشود

۳

گل تبسم کنان به باغ آمد

چون ترنم ز بلبلان بشنود

۴

عقل دود است و عشق آتش آن

خوش بود آتش ار بود بی دود

۵

آتش عشق ، عود جانم سوخت

به ازین کس نسوخت هرگز عود

۶

هرچه بودست و هر چه خواهد بود

همه از جود او بود موجود

۷

هر که آمد به مجلس سید

جان او همچو جان ما آسود

۸

فیض فیاض از خزانهٔ جود

داد ما را به لطف خویش وجود

تصاویر و صوت

نظرات