
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۶۸۹
۱
بر بسته نقاب ، دل رباید
بنگر چه کند اگر گشاید
۲
در آینهٔ وجود عالم
خود بیند و خود به خود نماید
۳
ما دولت سر لی مع الله
یابیم ولی دمی نیاید
۴
در دور دو چشم مست ساقی
توبه نکنیم و خود نشاید
۵
چندان که خوریم می از این خم
نه کم شود آن و نه فزاید
۶
یک ذات و صفات او فراوان
در هر صفتی دمی برآید
۷
سید رند است و جام در دست
مستانه سرود می سراید
تصاویر و صوت

نظرات