
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۶۹۳
۱
خیال او به هر نقشی برآید
به هر آئینه روئی می نماید
۲
برد خلقی و می آرد همیشه
از آن عالم به یک حالی نپاید
۳
جهان روشن شود از نور رویش
اگر آن آفتاب ما برآید
۴
چنین میخانه و رندان سرمست
کسی مخمور اگر ماند نشاید
۵
به نور او جمال او توان دید
حجاب از چشم ما گر برگشاید
۶
به شادی روی ساقی نوش کن می
که می عمر عزیزت می فزاید
۷
به عشقش نعمت الله میرمستان
سرودی عاشقانه می سراید
تصاویر و صوت

نظرات