شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۶۹۸

۱

نقشی است خیالش که به هر دست بر آید

دستی که از آن نقش بگیرد به سر آید

۲

نقاش به هر لحظه کشد نقش خیالی

آن نقش رود باز به نقش دگر آید

۳

در نور رخش شاهد و معنی بنماید

هر صورت خوبی که مرا در نظر آید

۴

پرسی خبری از دل و دل بی خبر از عشق

از بی خبر ای یار به تو کی خبر آید

۵

ساقی در میخانه گشادست به رندان

کو عاشق مستی که ازین خانه درآید

۶

بگذشت شب و ماه فرو رفت ولیکن

امید که صبح آید و خورشید برآید

۷

صد نعره برآید ز دل عاشق سرمست

گر مطرب ما گفتهٔ سید بسراید

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۳۵۹

نظرات