
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۷۱۱
۱
عاشق آن است که معشوق به جان می جوید
می رود بی سروپا گرد جهان می جوید
۲
همچو مجنون همه جا لیلی خود می طلبد
همه لیلی طلبد وز همگان می جوید
۳
می کند دلبر سرمست مرا دلجوئی
بی تکلف دل من نیز چنان می جوید
۴
عارف از اول و آخر چو خبر می جوید
ظاهر و باطن و پیدا و نهان می جوید
۵
هر کسی آنچه طلب می کند ار داند باز
دامن خویش به دست آرد و آن می جوید
۶
رسته از نام و نشان ، نام و نشان جوید نه
رسته از نام و نشان ، نام و نشان می جوید
۷
نعمت الله ز خدا از سر اخلاص مدام
صحبت ساقی سرمست مغان می جوید
نظرات