
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۷۲۵
۱
آتشی در نهاد جان افتاد
جان بیچاره در فغان افتاد
۲
شمع عشقش چو بر کشید علم
سوخت پروانه پرزنان افتاد
۳
عقل مخمور منع ما می کرد
مست می رفت در مغان افتاد
۴
هر که از چشم ما فتاد فتاد
نه دو روزی که جاودان افتاد
۵
سرو قدی که سر ز ما پیچد
در چمن قدش از میان افتاد
۶
مرغ دل دید دانهٔ خالش
باز در دام زلف از آن افتاد
۷
ناوک آه عاشق سرمست
هر چه انداخت بر نشان افتاد
۸
از لب او حدیث می گفتم
سخنم ناگه از دهان افتاد
۹
سیدم اوفتاد مستانه
چه توان کرد آن چنان افتاد
تصاویر و صوت

نظرات