
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۷۳۲
۱
هر که او در عشق جانان جان نداد
بوسهٔ خوش بر لب جانان نداد
۲
جود او بخشید عالم را وجود
آشکارا داد او پنهان نداد
۳
جام می در دست و ساقی در نظر
فکر این و آن به آن رندان نداد
۴
چون که مخموری بود دردسری
دردسر ساقی به سرمستان نداد
۵
لایق هر کس عطا او می دهد
ذوق سرمستان به میخواران نداد
۶
بس گران و هم سبک سر بود عقل
جان به عشق او از آن آسان نداد
۷
نعمت الله را به ما داد از کرم
این چنین دادی به هر سلطان نداد
تصاویر و صوت

نظرات