شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۷۴۹

۱

مده به باد هوا جان خویشتن بر باد

بنوش جام شرابی که نوش جانت باد

۲

در آ به خلوت میخانه فنا بنشین

چه می کنی تو در این خانقاه ب بنیاد

۳

هزار جان عزیزم فدای غم بادا

که خاطرم ز غم عشق می شود دلشاد

۴

دلم ز دست بیفتاد در سر زلفش

اسیر گشت چه چاره کنم چنین افتاد

۵

دمی که بی می و معشوق می رود باد است

دریغ عمر عزیزی که می رود بر باد

۶

درم گشاد و گشادم از این درست که او

دری نماند که آن در به روی ما نگشاد

۷

به جان سید رندان که از سر اخلاص

غلام خدمت اوئیم و بندهٔ آزاد

تصاویر و صوت

نظرات