
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۷۵
۱
به سر خواجه کلان که مرا
نبُود میل با کلاه شما
۲
دنیی و آخرت نمی طلبم
این و آن از کجا و ما ز کجا
۳
حال امروز را غنیمت دان
دی گذشت و نیامده فردا
۴
گوش کن گفته های مستانه
چه کنی قول بو علی سینا
۵
در خرابات مست می گردم
گر حریف منی بیا اینجا
۶
سر زلف نگار در دستم
با خیالش همی برم سودا
۷
نعمت الله چو آینهٔ روشن
می نماید به ما خدا به خدا
نظرات
امین کیخا