
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۷۵۵
۱
خوش ماه تمامی است که از غیب برآمد
خورشید نهان گشته به شکل دگر آمد
۲
او عمر عزیزی است که آمد به سر ما
خوش عمر عزیزیست که ما را به سر آمد
۳
ما بر در هر خانه که رفتیم گشودند
محبوبی از آن خانه خرامان به در آمد
۴
مستیم و نداریم خبر از همه عالم
یاری که از او یافت خبر بی خبر آمد
۵
بالله که ندیدیم به جز نور جمالش
هر نقش خیالی که مرا در نظر آمد
۶
با عقل همی بودم و خوش بود دو روزی
عشق آمد و از صحبت او خوبتر آمد
۷
هر بنده که آمد به سراپردهٔ سید
شد شاه جهان و همه جا معتبر آمد
نظرات
فرزاد شهزاد