
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۷۹۷
۱
عاشقان درش از درد دوا یافته اند
خستگان غمش از رنج شفا یافته اند
۲
باده نوشان سراپردهٔ میخانهٔ دل
جرعهٔ دُردی دردش چو دوا یافته اند
۳
مبتلایان بلایش ز بلا نگریزند
گرچه از قامت و بالاش بلا یافته اند
۴
نم چشم و غم دل قوت روان ساز ای جان
که کسان قوت از این آب و هوا یافته اند
۵
عارفان بی سر و پا بر سر دارش رفتند
لاجرم اجر فنا دار بقا یافته اند
۶
آن کسانی که چو ما غرقهٔ دریا شده اند
گوهر حاصل ما در دل ما یافته اند
۷
همچو سید ز خود آثار خدا یافته اند
خود شناسان که مقیم حرم مقصودند
نظرات
آیینه