
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۸۰۷
۱
بشنو ای عاشق سرمست هوا را بگذار
رو به درگاه خدا آر و ریا را بگذار
۲
دردمندانه بیا دُردی دردش در کش
ور تو را درد دلی نیست دوا را بگذار
۳
گوشهٔ خلوت میخانه اگر میجوئی
عاشقانه به طلب هر دو سرا را بگذار
۴
بر سر دار فنا نه قدمی مردانه
بلکه از من شنو و دار بقا را بگذار
۵
فازغ از هر دو سرائیم خدا میداند
گر تو اینها طلبی صحبت ما را بگذار
۶
کشتهٔ عشق حیات ابدی مییابد
گر مرا میکشد آن یار خدا را بگذار
۷
بندهٔ سید ما از دو جهان آزاد است
چه کنی فقر و غنا فقر و غنا را بگذار
نظرات