
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۸۱۵
۱
یک نظر در چشم مست ما نگر
عین ما می بین و در دریا نگر
۲
در خرابات مغان رندانه رو
ذوق سرمستان ما آنجا نگر
۳
چشم ما روشن به نور روی اوست
نور او در دیدهٔ بینا نگر
۴
آب چشم ما به هر سو شد روان
گر نظر داری در این دریا نگر
۵
هر چه هست آئینهٔ اسما بود
یک مسما و همه اسما نگر
۶
رند سرمستی اگر جوئی بیا
پیش ما بنشین دمی ما را نگر
۷
دُرد دردش نوش کن گر عاشقی
ذوق آن درمان بود درد آن نگر
۸
میر رندان سید ما را ببین
بندهٔ یکتای بی همتا نگر
تصاویر و صوت

نظرات