
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۸۲۹
۱
در حسن ماهرویان آن آفتاب بنگر
در این چنین حجابی آن بی حجاب بنگر
۲
جام حباب پر آب از ما بگیر و می نوش
معنی و صورتش بین جام و شراب بنگر
۳
این گنج کنت کنزاً از این و آن طلب کن
اسمای حق تعالی در شیخ و شاب بنگر
۴
جامی ز می پر از می در بزم ما روان است
با ما دمی برآور آب و حباب بنگر
۵
از آفتاب روشن عالم شده منور
گر نور چشم داری در آفتاب بنگر
۶
بیدار اگر ندیدی آن چشم مردم آشوب
باری خیال می بند نقشش خیال بنگر
۷
پیوسته نعمت الله می می دهد به رندان
چون ما حریف او شو خیر و ثواب بنگر
تصاویر و صوت

نظرات