
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۸۴۲
۱
بیا با یوسف کنعان به سر بر
چو ما با او در این زندان به سر بر
۲
به دلبر دل سپار و جان به جانان
خوشی در خدمت جانان به سر بر
۳
چه گردی گرد اغیاران شب و روز
به جز یاران و با یاران به سر بر
۴
برابر دار تا سردار گردی
به سرداری به سرداران به سر بر
۵
به سوی ما بیا و آب و جو
درین دریای بی پایان به سر بر
۶
دمی با زاهد مخمور بنشین
بیا با میر سرمستان به سر بر
۷
خرابات است و ساقی نعمت الله
توهم با سید رندان به سر بر
تصاویر و صوت

نظرات