
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۸۴۹
۱
یک حقیقت هست ما را در نظر
این حقیقت در حقایق می نگر
۲
هم حقیقت هم حقایق آن توئی
با خود آ گر زانکه هستی با خبر
۳
اصل و فرع عالمی ای نور چشم
حق طلب فرما و از خود درگذر
۴
چون یکی اندر یکی باشد یکی
آن یکی در عین اعیان می نگر
۵
زر یکی و تنگهٔ زر بی شمار
یک حقیقت صورتش بی حد و مر
۶
آفتابی تافته بر آینه
گشته پیدا فتنهٔ دور قمر
۷
بگذر از مخموری ای جان عزیز
نعمت الله جوی وان گه باده خور
تصاویر و صوت

نظرات