
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۸۵۱
۱
نیست ما را هیچ غیری در نظر
نام غیری نزد ما دیگر مبر
۲
گر تو می خواهی ببینی روی او
آینه بردار خود را می نگر
۳
چیست عالم بحر بی پایان ما
صورت ما چون صدف ، معنی گهر
۴
بر لب نائی دهد نی بوسها
لطف نائی می دهد در نی شِکر
۵
خلوت من گوشهٔ میخانه است
می برم عمری در این خلوت به سر
۶
گر فرو شد آفتاب سیدم
نعمت الله خوش برآمد چون قمر
نظرات