شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۸۵۹

۱

اگر سودای ما داری ز سودای جهان بگذر

و گر ما را هواداری ز سود و از زیان بگذر

۲

خیال این و آن بگذار اگر ما را طلبکاری

چه بندی نقش بی حاصل بیا از این و آن بگذر

۳

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

اگر می نوشیش بستان و گر نه شو روان بگذر

۴

حیات طیبه جوئی زمانی همدم ما شو

بهشت جاودان خواهی به بزم عاشقان بگذر

۵

بیا گر عشق می بازی که ما معشوق یارانیم

برو گر عاشق مائی رها کن دل ز جان بگذر

۶

در آب دیدهٔ ما جو خیال آنکه می دانی

قدم بر دیدهٔ ما نه ز بحر بیکران بگذر

۷

اگر گنجی طلبکاری که در ویرانه ای یابی

بیا و نعمت الله را به شهر کوبیان بگذر

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۳۴۸

نظرات

user_image
فرزاد یزدان پرست
۱۳۹۸/۱۰/۱۱ - ۱۴:۲۹:۲۷
شهر کوبنان بگذر