
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۸۶۹
۱
در گوشهٔ میخانه نشستیم دگر بار
خوردیم می و توبه شکستیم دگر بار
۲
ما و بت ترسا بچه و کوی خرابات
زنار سر زلف ببستیم دگر بار
۳
با محتسب شهر بگوئید که رندیم
در کوی مغان عاشق و مستیم دگر بار
۴
از عقل پریشان که مرا دردسری بود
المنة لله که برستیم دگر بار
۵
سر حلقهٔ رندان خرابات جهانیم
پنهان نتوان کرد که هستیم دگر بار
۶
در خلوت دیده به حضوری که چه گویم
با نقش خیالش بنشستیم دگر بار
۷
سر در قدمش باخته دستش بگرفتیم
آخر تو چه دانی ز چه دستیم دگر بار
۸
مرغ دلم افتاد به دام سر زلفش
گفتم نتوان جست بجستیم دگر بار
۹
با زاهد مخمور دگر انس نگیریم
جز سید مستان نپرستیم دگر بار
تصاویر و صوت

نظرات