شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۸۷۷

۱

یار یاران یار باش ای یار

چه کنی دوستی تو با اغیار

۲

نار چون نار را نمی سوزد

نار شو تا تو را نسوزد نار

۳

سر موئی حجاب اگر داری

به سر ما که ازمیان بردار

۴

جان به جانان سپار و خوش می باش

دل رها کن به خدمت دلدار

۵

کار ما عاشقی و میخواری است

غیر از این نیست عاشقان را کار

۶

رند مست از خمار نندیشد

زان که باشد مدام با اغیار

۷

وحده لاشریک له گفتم

کردم اقرار کی کنم انکار

۸

گرچه دل را تو قلب می خوانی

باشد آن نقد مخزن اسرار

۹

گفتهٔ سیدم خوشی می خواند

نعمت الله ز یاد هم مگذار

تصاویر و صوت

نظرات