
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۸۸
۱
همت از درویش صاحب دل طلب
خدمت درویش کن حاصل طلب
۲
درد هجران از دل درویش جو
راحت ار می جویی از واصل طلب
۳
گوهر ار خواهی درآ در بحر ما
ور نمی خواهی برو ساحل طلب
۴
حضرت جانانه را از جان بجو
خدمت دلدار خود در دل طلب
۵
مشکلت حل وا شود گر طالبی
هم ز طالب حل این مشکل طلب
۶
در ره عشقش قدم مردانه نه
رهبری صاحبدلی کامل طلب
۷
قابل کامل اگر آری به دست
نعمت الله را از آن قابل طلب
نظرات