شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۹۰۳

۱

برو ای میر من به مال مناز

بیش از این سیم و زر به هم مگداز

۲

تا کی آزار خلق می جوئی

مکن آزار ور نیابی باز

۳

ور خماری و درد سر داری

با من مست کی شوی دمساز

۴

سخنم ساقی است روح افزا

نفسم مطربیست خوش آواز

۵

ملک من عالمی است بی پایان

و آن تو از ختاست تا شیراز

۶

من به سلطان خویش می نازم

تو به تاج و سریر خود می ناز

۷

نعمت الله پیر رندان است

گر مریدی به پیر خود پرداز

تصاویر و صوت

نظرات