
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۹۰۹
۱
شاهان همه حیران جمال تو گدا نیز
دارند همه عشق خداوند خدا نیز
۲
از نور رخت دیدهٔ ما گشته منور
مردم همه بینند درین دیده شما نیز
۳
یا رب گه بیابند ز وصل تو مرادی
مجموع محبان جناب تو و ما نیز
۴
ما رو به تو داریم چو آئینه روشن
بی روی تو ما را نبود روی و ریا نیز
۵
عشق تو حیاتیست که ما زنده از آنیم
بی عشق تو حاصل ز فنا و ز بقا نیز
۶
ما نقش خیال تو نگاریم به دیده
بینیم در آن نقش خیال تو لقا نیز
۷
گر سید ما جان طلبد از سر اخلاص
جان را بسپاریم و بگوئیم دعا نیز
نظرات