
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۹۱۱
۱
عشق بازی روان از جان برخیز
عاشقانه ز جان روان برخیز
۲
قدمی نه به خانهٔ خمّار
منشین در خمار هان برخیز
۳
سر سودای عشق اگر داری
از سر سود و از زیان برخیز
۴
خیز مستانه بر فشان دستی
در سماعی چنین چنان برخیز
۵
تو حجاب توئی چنین منشین
کرمی کن از این میان برخیز
۶
در خرابات عشق رندانه
بنشین و ازین جهان برخیز
۷
نعمت اله در سماع آمد
وقت وقتست یک زمان برخیز
تصاویر و صوت

نظرات