شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۹۲۱

۱

رنج عشقی کشیده ام که مپرس

دُرد دردی چشیده ام که مپرس

۲

در طریقی که نیست پایانش

بر و بحری بریده ام که مپرس

۳

دیده ام صورتی که دیده ندید

معنئی را شنیده ام که مپرس

۴

گفته ام نکته ای تو را که مگو

خط به حرفی کشیده ام که مپرس

۵

بلبل مست گلشن عشقم

ز آشیانی پریده ام که مپرس

۶

عاشق و رند و لاابالی وار

ازجهانی رسیده ام که مپرس

۷

بندهٔ وا فروختم به بها

سیدی را خریده ایم که مپرس

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۳۷۳

نظرات

user_image
تماشاگه راز
۱۳۹۸/۰۱/۲۰ - ۰۶:۴۰:۳۶
درد عشقی کشیده‌ام که مپرسزهر هجری چشیده‌ام که مپرسگشته‌ام در جهان و آخر کاردلبری برگزیده‌ام که مپرسآن چنان در هوای خاک درشمی‌رود آب دیده‌ام که مپرسمن به گوش خود از دهانش دوشسخنانی شنیده‌ام که مپرسسوی من لب چه می‌گزی که مگویلب لعلی گزیده‌ام که مپرسبی تو در کلبه گدایی خویشرنج‌هایی کشیده‌ام که مپرسهمچو حافظ غریب در ره عشقبه مقامی رسیده‌ام که مپرس.این غزل حافظ احتمالاً کنایه ایست به صوفی مشهور شاه نعمت الله ولی.این صوفی پرآوازه درغزلی شروع به تعریف وتمجید ازخود کرده وادّعانموده که درسیرو سلوک به مقاماتی رسیده است!احتمالاً حافظ تحت تاثیراین غزل قرارگرفته وبه منظوربه رُخ کشیدن ِ قدرت عشق ونشان دادن مناظرزیبا وخیال انگیزطریق عشق، تصمیم به خَلق این اثرزیبا (در
پاسخ به صوفی شهر) گرفته است.