شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۹۲۲

۱

گرم و سردی چشیده‌ام که مپرس

هم به مردی رسیده‌ام که مپرس

۲

اینچنین جام می که می‌نوشی

دُرد دردی چشیده‌ام که مپرس

۳

اینچنین مست و لاابالی‌وار

از جهانی رسیده‌ام که مپرس

۴

سخنی گفتم از زبان حبیب

هم به گوشی شنیده‌ام که مپرس

۵

گل این گلستان سلطانی

هم به دستی بچیده‌ام که مپرس

۶

گوهری را فروختم به بها

جوهری را خریده‌ام که مپرس

۷

در همه روی روشن سید

آفتابی بدیده‌ام که مپرس

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ســراج
۱۳۹۷/۱۲/۱۳ - ۰۳:۴۸:۵۸
سختی گفتم از زبان حبیب...سخنی گفتم از زبان حبیب هم به گوشی شنیده ام که مپرسسخنی می بایست باشددد!من در این مدت ایرادات تایپی و املایی زیادی را برای شما از شاعران زیادی نوشتم و گوشزد کردم،متاسفانه با مراجعه به آن صفحات می بینم که هیچ ترتیب اثری داده نشده،باز هم از زحمات بی کران شما سپاسگزاری می کنم برای این مجموعه گرانبها،مانا باشید به مهر...سراج
user_image
احمد ستار
۱۴۰۱/۱۰/۱۰ - ۱۰:۱۹:۰۱
سلام بیت چهارم: " سخنی "  به اشتباه ( سختی ) تایپ شده بود. با اجازه دوستان اصلاح کردم.