
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۹۳۳
۱
عشق سرمست است و دارد دور باش
عقل را گوید از این در دور باش
۲
تندرست است آنکه دارد درد عشق
ور بود بی درد گو رنجور باش
۳
عشق او داری ز عالم غم مخور
چون غم او می خوری مسرور باش
۴
رند مستی گر بیابی مست شو
ور به مخموری رسی مخمور باش
۵
ناظر او باش چون اهل نظر
ور نداری این نظر منظور باش
۶
عشق سرداری اگر داری بیا
بر سر دار فنا منصور باش
۷
نعمت الله نور چشم مردم است
چشم داری طالب این نور باش
تصاویر و صوت

نظرات