
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۹۳۴
۱
پاک باش و بی وضو یک دم مباش
جز که با پاکان دمی همدم مباش
۲
دنیی دون گر نماند گو ممان
پیرزن گر مرد در ماتم مباش
۳
پند رندان گوش کن گر عارفی
جام می را نوش کن بی جم مباش
۴
اسم اعظم پادشاه عالمست
لحظه ای بی صاحب اعظم مباش
۵
گر کسی در عشق او جان می دهد
جان رها کن کمتر از هر کم مباش
۶
باش دلشاد از وصال دلبرت
در فراقش نیز هم بی غم مباش
۷
یک دمی با نعمت الله هم برآر
لحظه ای با غیر او همدم مباش
نظرات