شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۹۳۵

۱

اگر میلی به ما داری بیا و بندهٔ ما باش

ز جام جان مئی بستان روان و بر سر ما باش

۲

ز سرمستان بزم ما طریق عاقلی کم جو

ز ما مستی و رندی جو که هم مستیم و هم قلاش

۳

خراباتست و عاشق مست وبا معشوق خود همدم

برو ای عقل سرگردان به جای خویشتن می باش

۴

کسی کو نقش می بندد خیال غیر او امروز

به جز نقش خیال او نباشد حاصل فرداش

۵

به دور چشم مست او جهان پرفتنه می بینم

بلا بالا گرفت امروز در عالم از آن بالاش

۶

منه رخ بر رخش ای جان که تو خاری و رویش گل

مکن بیداد با رویش به خار آن روی گل مخراش

۷

به هر نقشی که می بندم خیال نعمةالله است

چه خوش نقشی که می بندد خیالش در نظر نقاش

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۵۹۵

نظرات