
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۹۴۳
۱
دُرد دردش چو صاف درمان نوش
نوش کن جام می فراوان نوش
۲
جرعه ای دُرد درد اگر یابی
شادی روی دردمندان نوش
۳
نوش نوش و خموش خوش می باش
آشکارا مکن به پنهان نوش
۴
می ما مستی دگر دارد
عاشقانه بیا چو مستان نوش
۵
نه شراب حرام می گویم
می پاک حلال جانان نوش
۶
می خمخانهٔ محبت او
با حریفان و باده نوشان نوش
۷
نعمت الله ماست ساقی ما
جام گیتی نما چو رندان نوش
تصاویر و صوت

نظرات