شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۹۴۹

۱

همه عالم چو شبنمی دانش

غرق بحر محیط گردانش

۲

نقطه در الف نظر می کن

الفی در حروف می خوانش

۳

هر خیالی که در نظر آید

نقش بند و به دیده بنشانش

۴

دردمندی که درد دل دارد

باشد آن درد عین درمانش

۵

عشق شاه است گنج سلطانی

دل عشاق کنج ویرانش

۶

جام می می دهد به ما ساقی

بستان این و نو شکن آنش

۷

جام گیتی نماست سید ما

همه عالم تن است و او جانش

تصاویر و صوت

نظرات