شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۹۵۶

۱

چیست عالم سایه بان حضرتش

کیست آدم پاسبان حضرتش

۲

هر چه بود و هست و خواهد بود هم

هست و بود و باشد از آن حضرتش

۳

آفتابش نوربخش عالم است

دادمت روشن نشان حضرتش

۴

مجلس عشق است و ما مست و خراب

باده نوشان عاشقان حضرتش

۵

دل به من ده تا روان گویم ز جان

این معانی از بیان حضرتش

۶

کشتهٔ عشقم از آنم زنده دل

حی جاویدم به جان حضرتش

۷

سید مست است و جام می به دست

رند و سرخوش بندگان حضرتش

تصاویر و صوت

نظرات