شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۹۵۷

۱

دیشب به خواب دیدم نقش خیال رویش

دیدم که می کشیدم مستانه سو به سویش

۲

بگرفته در کنارم ترسا بچه به صد ناز

بسته میان به زنار بگشوده بود مویش

۳

عیسی دم است یارم ، من زنده دل از آنم

با هر که دم برآرم باشم به گفت و گویش

۴

عالم شده منور از نور طلعت او

خوشبو بود جهانی از زلف مشک بویش

۵

گنج است عشق جانان در کنج دل دفینه

گر میل گنج داری در کنج دل بجویش

۶

ساقی بیار جامی بر فرق ما فرو ریز

این خرقه در بر ما لطفی کن و بشویش

۷

مانند بلبل مست بر روی گل فتادیم

از عشق نعمت الله بنهاده روبرویش

تصاویر و صوت

نظرات