
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۹۶۹
۱
جام عین شراب دریابش
همچو آب و حباب دریابش
۲
همه عالم تن است و او جانست
خوش حبابی پر آب دریابش
۳
آفتابی ز ماه بسته نقاب
ماه بین آفتاب دریابش
۴
دامن بندگی ساقی گیر
شاه عالی جناب دریابش
۵
غیر او گر خیال می بندی
می نماید به خواب دریابش
۶
گر به میخانه فرصتی یابی
نوش می بی حساب پایانش
۷
نعمت الله را اگر یابی
رند و مست و خراب دریایش
نظرات