
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۹۷۰
۱
عاشقانه به یاد او سرخوش
ساغر می چو عاشقان درکش
۲
مست او شو چه جای هشیاریست
نوش کن جام بادهٔ بی غش
۳
دل اصحاب عشق و صحبت دوست
جان یاران و مهر آن مهوش
۴
عشق او آتش است و ما چون عود
خوش بود عود خاصه بر آتش
۵
آستین بر جهان جان افشان
دامن از دست ملک دل درکش
۶
از سر هر دو کون خوش برخیز
بنشین یک زمان به عشقش خوش
۷
روز عید است باش قربانش
همچو سید ولی مگو ترکش
۸
آفتابست و ماه خوانندش
همه بینند ولی ندانندش
تصاویر و صوت

نظرات