شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۹۷۱

۱

نور چشم است و مردم دیده

در نظر دائماً نشانندش

۲

روح محض است از سرش تا پا

یک به یک بوسه واستانندش

۳

نقش غیری خیال اگر بندم

آب چشمم ز دیده رانندش

۴

عاشقانی که سیدم بینند

در تحیر که تا چه خوانندش

تصاویر و صوت

نظرات