
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۹۷۷
۱
وقت آن آمد که ما را باز بنوازی به لطف
یک زمانی از کرم با ما بپردازی به لطف
۲
حال ما گرچه خرابست ، از کرم معمور ساز
خوش بود گر ساز ما را باز بنوازی به لطف
۳
گرچه بر خاک درم انداختی ای نور چشم
چشم آن دارم که از چشمم نیندازی به لطف
۴
آفتاب عالمی و عالمی در سایه ات
لطف فرمائی و کار عالمی سازی به لطف
۵
عشقبازی می کنی با ما ولی پنهان ز ما
این لطیفه گر که با ما عشق می بازی به لطف
نظرات